جنبش تختخواب‌ خانوادگی در آلمان

جنبش تختخواب‌ خانوادگی در آلمان

تا چند سال می‌توان شیر مادر خورد؟ تا کی می‌شود کنار پدر و مادر در یک تختخواب خوابید؟ در ایده "اتچمنت پرنتینگ" این خودِ کودک است که تصمیم می‌گیرد؛ جنبش نه چندان تازه که تازگی‌ها در آلمان هوادارانی یافته است.
آنکه و کامیلو هلنه یک زن و شوهر آلمانی هستند که امسال تصمیم گرفتند تخت خودشان و فرزند ۱۶ ماهه‌شان را بفروشند و به جای آن یک تختخواب خانوادگی بخرند. تختی به پهنای ۳ متر که برای هر سه نفر به اندازه کافی جا دارد. برای چند وقت؟ تا وقتی که نوآ بخواهد؛ پسر ۱۶ ماهه‌ی خانواده.

تختخواب خانوادگی گرایشی است تازه در آلمان. گرایشی که ایده آن از جنبش نه چندان تازه‌ی "اتچمنت پرنتینگ" می‌آید. جنبشی که معتقد است تربیت کودکان آنگاه موفقیت‌آمیز خواهد بود که پدر و مادر همخوان با نیازهای کودک، پیوندی قوی با فرزند خود برقرار کنند. پایه و اساس این ایده را هم پزشکی آمریکایی بنا نهاده است که خود پدر ۸ فرزند است.

هر چند که این ایده، ایده‌ی تازه‌ای نیست اما به عنوان جنبش، در آلمان حرکتی نو به شمار می‌آید. شهروندان آلمانی هوادار این ایده که بیشتر آنها را مادران تشکیل می‌دهند را می‌توان در شبکه‌های اجتماعی، فروم‌ها و وبلاگ‌ها یافت. آنکه هلنه یکی از این مادران است که چند هفته‌ای است به این جنبش پیوسته است و در وب‌سایت‌اش از تجربه تربیت و بچه‌داری‌و پیوند با فرزند برای علاقمندان می‌نویسد.

بحث بر سر چگونگی برقراری پیوند با فرزند و میزان نزدیکی با کودک بحثی پیشینه‌دار و تمام‌نشدنی بین مادران آلمانی است. دسته‌ای از مادران آلمانی معتقدند که هر چه دوران شیر دادن به کودک، نزدیک بودن به او از راه‌هایی مانند تخت خانوادگی و استفاده از آغوشی (کوله پشتی حمل کودک) بیشتر باشد، این پیوند پایاتر و برای سلامت روانی کودک بهتر است.

اما آیا فرزند ۱۶ ماهه‌ی خانواده‌ی هلنه که حالا عضو ثابت تختخواب است، می‌تواند خودش تصمیم بگیرد تا کِی در تختخواب خانودادگی بخوابد؟ تا کِی از پستان مادر شیر بنوشد و تا کی در آغوشی جا خوش کند و آویزان به مادر در شهر بچرخد؟تا کی از پوشک استفاده کند؟ آیا نوآ می‌داند کی بهترین زمان برای آموختن راه رفتن است؟

دسته‌ی دیگری از مادران آلمانی معتقدند هر چه کودک زودتر مستقل خوابیدن را یاد بگیرد، زودتر از شیر مادر گرفته شود و زودتر به مهدکودک برود، شخصیت مستقل‌تری هم خواهد داشت.

موضوع خواب بچه یکی از بحث‌برانگیزترین مباحث در تربیت کودک است. بحثی که شاید ریشه ایده‌ی اتچمنت پریتینگ را هم باید در آن جستجو کرد.

یادگیری خوابیدن، بی‌ گریه یا با گریه؟

در آلمان در سال ۲۰۰۶ کتابی به بازار آمد که خیلی زود در میان خانواده‌های جوان به خصوص نزد مادران به شهرت رسید. کتابی با نام "هر بچه‌ای می‌تواند خوابیدن را یاد بگیرد" از یک روانشناس به نام آنته کاست- تسان. کتابی که اگر بخواهیم سطحی به آن بنگریم، نویسنده‌اش مشکلی با گریه کردن طولانی کودک در جریان یادگیری"خوابیدن" ندارد. کتابی که پرفروش‌ترین کتاب در زمینه‌ی توصیه‌های تربیتی برای پدران و مادران در آلمان است.

با کمی گشت و گذار در فضای وب می‌توان به سرعت به این نکته پی برد که نویسنده‌ی کتاب "دشمن" مشترک همه‌ی مادران هوادار جنبش تربیت از راه پیوند بیشتر با کودک است. یکی از کاربران صفحه‌ی فیس بوک انجمنی با نام Rabeneltern می‌نویسد: «تنها تصور اینکه کسی اجازه بدهد کودکی آنقدر گریه کند تا از شدت گریه خواب‌اش ببرد، اشک مرا در می‌آورد.»

در زبان آلمانی Mutter به معنای مادر و Rabe به معنای زاغ است و اصطلاح Rabemutter در زبان عامیانه به مادرانی نسبت داده می‌شود که بیش از همه به اندازه کافی برای با کودک بودن وقت نمی‌گذارند.

نظرها در مورد کتاب "هر بچه‌ای می‌تواند خوابیدن را بیاموزد"، متفاوت است. یکی از صمیم قلب از نویسنده این کتاب تشکر می‌کند و خواب منظم بچه‌اش را مدیون به کار بستن راهنمایی‌های این کتاب می‌داند و دیگری به دیگران توصیه می‌کند که اصلا سوی این کتاب نروند.

تفاوت واکنش به مراحل رشد کودک در جوامع گوناگون

هایدی کِلِر روانشناس رشد است که در مصاحبه با سایت آلمانی زبان "دی تسایت"، این پدیده را یعنی بحث‌های مداوم و انتشار پیوسته کتاب در مورد ساده‌ترین مسائل کودک از جمله خواب یا زمان جدا کردن تخت او از تخت پدر و مادر را، مخصوص طبقه‌متوسط کشورهای غربی می‌داند.

کِلِر درباره روش‌های تربیتی در تمامی قاره‌ها به ویژه در بین دو دسته یعنی طبقه‌ی متوسط غرب و خانواده‌های روستایی با سبک زندگی پژوهش می‌کند. کِلِر می‌نویسد: « در حالی که پدر و مادرها در کشور کامرون تربیت و بزرگ کردن بچه‌هایشان برایشان امری بدیهی و غریزی است اینجا در غرب هر چند سال یکبار یک کتاب توصیه ای تازه به بازار می آید.»

کِلِر این پدیده را این گونه توجیه می‌کند که شمار اعضای خانوداه‌های غربی به طور میانگین بسیار کمتر از خانواده‌های سنتی و روستایی است. به عقیده کِلِر، در خانواده‌های غربی کمتر پیش می‌آید که والدین پیش از بچه‌دار شدن، مسوولیت بزرگ کردن و مراقبت از کودک دیگری را داشته باشند. یعنی اولین تجربه پدر و مادر غربی از طبقه متوسط معمولا بچه دار شدن خودشان است.

کِلِر معتقد است کسی که به ندرت بچه‌ای را بغل کرده است، نامطمئن است و می‌خواهد از راه خواندن بچه‌داری بیاموزد. کِلِر در یکی از تحقیقات‌اش می‌نویسد: «هنگامی که در خانواده‌های روستایی هند از پدر و مادرها می‌پرسیدم، تصورشان از تربیت درست چیست، پرسش‌ام را اغلب جدی نمی‌گرفتند. برای اینکه آنها به حس خود اعتماد دارند و به تجربه شان.»
در آفریقا بسیاری از کودکان از ۶ ماهگی به بعد نیازی به پوشک ندارند. در حالی که در آلمان عجیب نیست اگر پس از گذراندن سه سالگی کودک باز هم با پوشک راه برود!

انتشاراتی‌ها به اعتقاد کِلِر از نداشتن تجربه و اطمینان طبقه متوسط در غرب سواستفاده می‌کنند. به گفته او هرگاه که بحث‌ها بر سر روشی تازه و گرایشی تازه فروکش می کند، آنها با چاپ کتابی دیگر بحثی تازه در این حوزه به راه می‌اندازند. به گفته‌ی او کارشناسانِ اینگونه کتاب‌ها، اگرچه عنوانی دانشگاهی یدک می‌کشند، اما کمتر پیش می‌آید که با پژوهش‌های تجربی ادعاهایشان را ثابت کنند؛ کارشناسانی که به اعتقاد کِلِر معمولا نظراتشان غیرکارشناسی است.

این محقق می‌گوید در پژوهش‌های خود به یک واقعیت مهم دست یافته است؛ چیزی به نام تربیت درست وجود خارجی ندارد. روش‌ها، ایده‌آل‌ها و نتیجه‌ها متفاوت‌اند. برای نمونه در پژوهش‌های او مادران روستایی آفریقایی برایشان خیلی مهم بود که کودکان‌شان خیلی زود راه رفتن بیاموزند و به آنها وابسته نباشند.

در غرب و شرق آفریقا بسیاری از کودکان راه رفتن را آموخته‌اند، پیش از اینکه یکساله شوند و گاه از ۶ ماهگی به بعد نیازی به پوشک ندارند. در حالی که در آلمان برای برخی پدر و مادرها جای تعجب نیست اگر فرزندشان پس از گذراندن سه سالگی باز هم با پوشک راه برود.

به گفته‌ی کِلِر، تنها یک موضوع مشترک تربیتی در تمام جهان وجود دارد : « هر کودکی به پیوند قوی نیاز دارد و این ربطی به شرایطی که بچه در آن به دنیا آمده و بزرگ شده، ندارد.» پیوند، رابطه، همان که باعث شده در آلمان حالا برخی از پدر و مادرها برای محکم کردن‌اش، تختخواب‌شان را با کودک یکی کنند.

دو اصل مهم در رابطه پدر و مادر و کودک

کلاوس و کارین گروس‌مان، یک زوج محقق آلمانی در تحقیقات ۳۰ ساله‌ی خود بر روی خانواده‌های آلمانی به این نتیجه رسیده‌اند که بچه‌هایی که می‌توانند روی مادر و پدرشان و فردی که به او اعتماد دارند، حساب کنند، متعادل‌تر، متمرکزتر و دارای راندمان بالاتری هستند و حتی در سنین جوانی و میانسالی از نظر روحی ثبات بیشتری دارند نسبت به بچه‌هایی که احساس می‌کنند به حال خود رها شده‌اند.

این زوج محقق در مصاحبه‌با"دی تسایت" می‌گویند، این پیوندهای قوی و مطمئن صرف‌نظر از اینکه چه روشی برای رسیدن به آن در پیش گرفته شود، وقتی به وجود می‌آیند که رابطه‌ی بین فرزند و پدر و مادر از دو اصل پیروی کند. اصل نخست: فرزند باید همیشه این حس را داشته باشد که هرگاه به توجه پدر و مادر نیاز داشته باشد، آن را دریافت خواهد کرد. برای نمونه وقتی که بچه غمگین یا ناخشنود است، باید این اطمینان را داشته باشد که پدر یا مادر هستند و او را دلداری می‌دهند. اصل دوم: کودک باید بتواند حس کنجکاوی‌اش را ارضا کند. کودک به آزادی برای کشف و کاوش در دنیای پیرامون نیاز دارد. به گفته‌ی این دو پژوهشگر کسی که خیال‌اش آسوده‌است که در این کتشافات کسی همیشه پشتیبان اوست، با انرژی‌تر از کودکی است که احساس کند پشتیبان و همراهی ندارد.
از سطح آگاهی‌مشخصی، کودک هم می‌تواند بیاموزد که پدر و مادر هم نیازهای دیگری دارند که او باید متقابلا آنها را پاس بدارد.

در مورد نقش تختخواب چندنفره و شیر دادن طولانی مدت و حمل کردن کودک در آغوشی اما این محققان نظری قطعی نمی‌دهند. کارین گروس‌مان می‌گوید: « نزدیکی و لمس بدن برای رابطه خوب است اما کسی که بچه‌اش را ۲۴ ساعت در روز به خودش آویزان می‌کند هم حس کنجکاوی بچه را می‌کُشد.» . کلاوس گروس‌مان هم می‌نویسد: «باید بین این دو موضوع که آیا کودک نیاز واقعی دارد یا تنها می‌خواهد پدر و مادر به فرمان او باشند، تفاوت قائل شد. چون در غیر این صورت خطر وابسته شدن کودک جدی است.»

این زوج محقق معتقدند کودکی که با فریاد و کابوس از خواب می‌پرد، از محبت و امنیتی که پدر و مادرش باید به او بدهند، اطمینان ندارد. اما از سنی مشخص یا بهتر بگوییم از سطح آگاهی‌مشخصی، کودک هم می‌تواند بیاموزد که پدر و مادر هم نیازهای دیگری دارند که او باید متقابلا آنها را پاس بدارد.

نتیجه‌ای که سایت "دی تسایت" از این بحث‌ها و گرایش‌های تازه‌گرفته است این است که، افراط خوب نیست. نه توجه بیش از اندازه خوب است نه بی‌توجهی. مهم کشیدن درست و به موقع مرزهاست. شناختن مرزها و اینکه این مرزها را کجا و کی باید کشید، آسان نیست.

هیچ تحقیقی هم تا کنون به طور تجربی ثابت نکرده است که شخصیت قوی در سنین جوانی ربطی به شیر مادر و خوابیدن در تختخواب پدر و مادر دارد. شاید یکی از نتیجه‌‌هایی که می‌توان از این بحث‌ها گرفت، این است که در تربیت و مراحل رشد کودک باید کمی به غریزه و حس مادرانه و پدرانه بازگشت و به آنها اعتماد کرد.